اعتصاب پتروشيمى
جمعبندى و چشم انداز
هيت دائر حزب پاسخ ميدهد

يک دنياى بهتر: اعتصاب پتروشيمى ماهشهر بدون نتيجه پايان يافت. ارزيابى شما از نقاط قدرت و ضعف اعتصاب چيست؟ توصيه شما به رهبران کارگرى در اين زمينه کدامند؟

نسرين رمضانعلى: دوست دارم در ابتدا به تمامی کارگرانی که در اعتصاب و اعتراض شرکت داشتند و خواهان خواست برحقشان شدند و به فعالین و رهبران این اعتصابات که شبانه روز در تلاش بودند که این اعتصاب را به پیروزی برسانند خسته نباشید بگم. همانطور که شما گفتید متاسفانه این دور از اعتصابات کارگران پتروشیمی ماهشهر بدون تحقق خواست کارگران پایان رسید. از سال گذشته پتروشیمى های ماهشهر و تبريز با اعتصاب و اعتراض تلاش کردند به خواستهای برحق خود دست یابند و در هر دوره با دادن وعده های بى ارزش پیمانکار و مسئولین دولت و کارفرما٬ کارگران مجبور شدند به اعتصاب خود پایان دهند. آخرین اعتصاب کارگران در روزهای اول مهرماه امسال آغاز شد و تا اواسط همین ماه به مدت دو هفته به طول انجامید. لازم است متذکر شوم این دوره کلا شاهد اعتراضات و اعتصابات در ابعادی تازه بودیم و به عبارتى ديگر جنبش کارگرى وارد دوره جدیدی شده است. این بار قریب به اتفاق اعتراضات در مراکز مهم کارگری در جریان است و همین برای سایر بخشها و مراکز متوسط و کوچکتر کارگرى جای امیدواری برای کارگران است.

مهمترین حرکت کارگران اعتصاب دو هفته اى اوایل امسال در اردیبهشت ماه بود که به معنای واقعی کلمه زمین را زیر پای مزدوارن سرمایه داغ کردند. نه تنها هزاران نفر از کارگران وارد اعتصاب شدند بلکه حضور خانواده هاى کارگران چنان تاثیری داشت که رژیم به هراس افتاد. راهپیمائی کارگران و سر دادن شعار علیه پیمانکار و تاکيد بر خواستهای برحقشان٬ قاطعيت کارگران را نشان ميداد. در جریان اعتصاب قبلی مزدوران سرمایه در تلاش بودند هر چه سریعتر به این اعتصاب  خاتمه بدهند که ابعاد گسترده به خود نگیرد. خبر اعتصاب ماهشهر به سرعت به شهرها و مراکز مهم کارگری رسیده بود. حتی بخشى از مراکز پتروشیمی دیگر در پی حمایت برآمدند و در خود این پتروشیميها طرح خواست قرارداد مستقیم به یک خواست محوری تبدیل شد.

کارگران پتروشیمی بدون تردید از اعتصابات موفق صنايع فولاد و بخشهائی از مراکز گاز و نفت باخبر شده بودند. کارگران در صنايع فولاد با یک اعتصاب قوی خواست خود را به کرسی نشاندند. درست و در همان موقع بود که کارگران گاز پالايشگاههاى عسلویه نیز وارد اعتصاب شده بودند و موفقیتهای بزرگی بدست آورده بودند. ترس رژیم از اینکه این اعتصابات گسترش پیدا کند و مانند یک اپيدمی همه جا را بگیرد٬ باعث شد که برای فیصله دادن به اعتصاب ماهشهر بجز دادن وعده هاى هميشگى به پخش قراردادهای کاری بین کارگران متوسل شود. اینکه بعد از پر کردن این قراردادها کارگران دوباره گزینش و مصاحبه میشوند و همه قرارداد مستقیم شاملشان خواهد شد. دور دوم اعتصاب کارگران با دريافت بخشی از حقوقهای معوقه و بخشی از عیدی و سنوات کاری و مقدارى وعده پايان يافت و سایر خواستها با مرور زمان از طرف کارفرما به فراموشی سپرده شد. همين زمان خريدن باعث شد که در مهر امسال کارگران مجددا وارد اعتصاب شدند.

یکی از نقاط قوت این اعتصاب اینبود که کارگران کماکان به دنبال خواست کنار گذاشتن پیمانکاران و داشتن قرارداد مستقیم با پتروشيمى هستند. خواست امنيت شغلى و قرارداد رسمى که در حقوقها تفاوتهائى ايجاد ميکند و بخشا مانع بالا کشيدن بخشى از دستمزدها ميشود٬ به پرچم مبارزه کارگران پتروشيمى تبديل شده است. کارگران به یک معنا می دانند طرف حسابشان کی هست. کارگر رسمى دیگر از این پیمانکار به آن پیمانکار حواله داده نمیشود. بطور کلى برای کارگر نباید تفاوتی وجود داشته باشد که کارفرما مستقیم باشد یا دولت و يا پیمانکار٬ البته با اين شرط که تامين خواستهاى کارگران تضمينى داشته باشد. مسئله و خواست امنيت شغلى دقيقا بخاطر همين عدم تامين و دستمزدهاى پائين و شقه شقه کردن کارگر و سودجوئى کارفرما و دولت است که از جانب کارگران طرح ميشود. ببینید یکدوره کارگران را با مسئله خصوصی سازی مراکز کارگری سر میدواندند حالا هم با پیمانکاران. واقعیت اينست که دست اینها در یک کاسه است. باید کارگران همه این بازیهای که دور زدن کارگران است را بشناسند و اعلام بکنند اگر تولید و کار میخواهند باید به شرایطی که کارگران می خواهند پاسخ داده شود. اتفاقا همین اوایل امسال بود که در فازهای 15 تا 18 عسلویه کارگران اعتصاب کردند و به عدم پرداخت حقوق و مزایای خود اعتراض کردند و خواهان قراردادهای رسمی بودند. کارفرما که قرارگاه خاتم الانبیا بود اظهار بیخبری میکرد. پیمانکار قبلی ظاهرا پول را بالا کشیده بود و پیمانکار جدید تازه میخواست از جبیب خالی کارگران بزند تا اون پول بالا کشیده شده توسط پیمانکار قبلی را جبران کند و اعلام کرده بود هر کسی که خواهان قرارداد کار رسمی است باید با حقوق و مزایای کمتری کار کند. اینها واقعیتهای تلخی است که باید ما بعنوان طبقه کارگر در ایران به آن توجه کنیم.

در مورد نقاط ضعف اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهر يکى اينست که در اعتصاب قبلی که با آن قدرت وارد شدند نتوانستند ميزانى از تشکل و آمادگى براى دور بعد ايجاد کنند و دور جديد را با آمادگى کمترى وارد اعتصاب شدند. منظورم از تشکل نه از بالا و نه مخفی بلکه همین کارگران اعتصابی دور هم جمع ميشدند٬ از اعتصاب شان ارزیابی داشته باشند٬ و نقاط قوت و ضعف آن را بررسى کنند. ميشد در دل همین اعتصابات و اعتراضات٬ از آنجا که وعده ای به کارگران داده شده بود٬ خود را برای اعتصاب مهر ماه آماده ميکردند. اگر مقایسه ای بکنیم مثلا در اعتصاب مهر ماه دیگر از حضور خانواده ها خبری نبود. حتی از دیدارهای نمایندگان کارگران با پتروشیميهای نزدیک و سایر مراکز مهم منطقه خبری نبود. در حالی که اعتصاب پتروشیمی ماهشهر راه را نشان می داد و بعد کارگران پتروشیمی سینا در آبادان وارد اعتصاب شدند. اما با نتیجه نگرفتن اعتصاب کارگران ماهشهر٬ کارگران اعتصابی پتروشیمی آبادان نیز به سرکار بازگشتند. يه يک معنا رفقای کارگر ما در ماهشهر به اهمیت اعتصاب و اعتراض خود دقت لازم را نکرده بودند. اعتصابی که داشت با حمایت در سراسر ایران و همچنین نهادهاى کارگرى در سطح جهان روبرو میشد٬ بدون تحقق خواستش پایان یافت. نکته مهمتر این است که چقدر کارگران در این اعتصابات به مجامع عمومی متکى بودند و در این مجامع تا چه اندازه در باره موانع پیش رو و رفع آن بحث شد و اینکه باید از کدام تاکتیکها استفاده بکنند. اعتصاب کارگران در یک مرکز مهم عین میدان جنگی است که اگر دقت نداشته باشید که چه موقع تعرض میکنید٬ چه موقع دفاع و کی باید عقب نشینی کنى٬ شکست را بهتان تحمیل خواهند کرد. هر رهبر کارگرى ميداند که اگر در اعتصابی درجه اى از پیروزی بدست نیاید دور بعدی اعتصاب و جمع شدن مجدد کار بسیار دشواری خواهد بود. کارگران اعتمادهای خود را بخشا از دست میدهند و یا کم اعتماد میشوند.

صحبت من خطاب به کارگران رادیکال سوسیالیست نه تنها در مراکز پتروشیمی در ماهشهر بلکه در تمامی مراکز کارگری اينست که رفقای کارگر متکی به مجامع عمومی باشید. تمامی تصمیمات را در مجامع عمومی بتصویب برسانید. کارگران نباید بدون برنامه٬ بدون تاکتیک٬ بدون اینکه نقشه طرف مقابل را بررسى کنند و براى شکست آن طرح داشته باشند٬ وارد اعتصاب شوند. اعتصاب در خود قابل ستایش نیست. هر اعتراضی و اعتصابی باید همراه با این باشد که به بخشی از خواستها دست یافت در غیر اینصورت اعتماد کارگران به رهبران و نمایندگان منتخب خود کم میشود. باید اراده جمعی را به میدان آورد. دوست دارم اینجا از تجربه کارگران نفت در اصفهان بگويم. کارگران پالایشگاه نفت تابلوی خواستها را ایجاد کرده بودند و بر روی آن خواستهای خود را می نوشتند. کارگران در زمانهای مناسب دور هم جمع میشودند و اوضاع را بررسی می کردند و به بحث می گذاشتند. در پالایشگاه نفت کارفرما تلاش میکرد به کارگران بگوید یکی یکی باید بروند و مشکلاتشان را بگویند و حضرتعالی پاسخ خواهد داد. کارگران در مقابل این خواست کارفرما با اراده جمعی حاضر شدند. بنابراین یکی از شرطهای موفقیت و پیروزی در یک اعتصاب متکی بودن به اراده جمعی کارگران است که خود این در مجمع عمومی کارگران میسر است. کارگران با اوضاع اقتصادی و سیاسی که در ایران جاری است نمی توانند هر روز اعتصاب کنند. اعتصاب طولانی مدت کارگران را خسته می کند. اعتصابات باید زنجیره ای و منقطع و نوبتى باشد بصورتی که اعتصاب یک بخش باعث لنگی کار در بخشهای دیگر تولید شود. در عین حال داشتن ارتباط و هماهنگى با ديگر مراکز کارگرى خيلى مهم است. همین حالا تعداد زيادى پتروشیمی در ایران هست و این پتروشیمیها هر کدام از اهمیت خاص خود برخوردار است. ایجاد این ارتباطات و هماهنگى برسر مسائل مشترک ميتواند به اعتصابات کوتاه مدت حمایتی از سایر مراکز منجر شود. بنظرم وقتی پتروشیمی تبریز در اعتصاب بود و کارگران پتروشیمی ارومیه به نوعی اعلام آمادگی کردند٬ برای حمایت قدمی به جلو بود. مثلا پیامی که فازهای دهگانه پارس جنوبی به کارگران ماهشهر دادند یکی از اقدامات خیلی مهم در جنبش کارگری است. و يا از 12 پتروشیمی که در این منطقه هست به اشکال دیگر پیامهای حمایتی برایشان ارسال شد. یا اینکه از صنايع فولاد توصیه هائی شد که چگونه بايد اعتصاب را به پيروزى رساند و باید از کدام تاکتیکها استفاده کرد.

رهبران رادیکال سوسیالیست و فعالین جنبش کارگری در این شرایط حساس و پیچیده وظایف سنگینی بر دوش دارند. فکر میکنم یکی از آن وظایف مهم اساسی درگیر کردن کل طبقه است. هر کجا حضور داریم برای رسیدن به مقصد و اهداف تعیین شده باید در اشکال مختلف تمامی کارگران را سازمان داد. در یک کلام هیچ کارگری نباید احساس کند که فقط بعنوان یک اعتصابی حضور دارد بلکه باید بداند در این اعتصاب وظیفه ای مهم بردوش دارد. سازماندهی خانواده های کارگری٬ سازماندهی مردم در شهر٬ سازماندهی گروهای تبلیغاتی و رسانه ای کردن اخبار مبارزات کارگران بسيار مهم اند. در اين ماجرا کارگران حاضر نبودند با رسانه ای در مورد چگونگی اعتصابشان صحبت کنند. اینها نکاتی هستند که تیتروار اشاره شد. میشود به تفصیل و بطور عملى تر در هر مورد صحبت کرد. متاسفانه این کمبودها در اعتصابات پتروشیمی بشکل عجیبی به چشم میخورد و در مقایسه با اعتصاب قبلی قدمها عقب نشینی ديده ميشد.

يک دنياى بهتر: در متن اين اعتصاب بار ديگر بحث تشکل کارگرى طرح شد. تمايز سنتهاى مبارزاتى در اين بحث و در متن اين اعتصاب در چه زوايائى خود را نشان داد؟ اساس نقد کمونيسم کارگرى به اين گرايشات کدامست؟ 

سياوش دانشور: طرح بحث تشکل کارگرى و تاکيد بر ضرورت و اهميت آن قديمى است. براى طبقه کارگر ايران و بويژه پيشروان کارگرى سوال اساسى تاکيد بر اهميت و ضرورت ايجاد تشکل نيست٬ بلکه چهارچوبهاى ايجاد تشکل کارگرى و شرايطى است که کارگران بتوانند متشکل بمانند و از منافع شان در مقابل سرمايه داران و حکومت اسلامى دفاع کنند.

خود تجمع کارگران پيمانى اعتصابى پتروشيمى راجع به تشکل چيزى نگفتند. بلکه محافلى در حاشيه و بيرون اعتصاب که بعضا ارتباطاتى با برخى فعالين کارگرى در منطقه داشتند٬ طى بيانيه اى مبادرت به اعلام کميته اعتصاب و صندوق کمک به اعتصاب کردند. اگر قرار بر ايجاد تشکل کارگران پتروشيمى باشد٬ اين تشکل بايد تشکل کل کارگران اعم از رسمى و پيمانى باشد. در شرايطى که کارگران رسمى٬ زنان کارگر٬ و عمده کارگران پيمانى در اعتصاب شرکت نداشتند٬ و حتى کارگران در تجمعات خود اعلام مجمع عمومى و تلاش براى تصميم گيرى جمعى نکردند٬ بحث جدى اى در باره تشکل کارگران پتروشيمى نميتواند در ميان باشد. البته امروز و متاسفانه با اتکا به بحث مانع اختناق٬ درکى تقليل گرايانه و مضر در مورد تشکل کارگرى باب شده که با صدور اعلاميه به ايجاد سنديکاى مخفى٬ هيئت موسس سنديکا٬ شوراى موقت٬ کميته ها و غيره دست ميزند و چنين نهادهائى را جاى تشکل واقعى توده کارگران يک مرکز صنعتى معرفى ميکند. اين سنت ادامه کار تشکيل کميته هائى است که عمده فعالين آن خود کارگر يا رهبر عملى کارگرى نيستند بلکه تحت عنوان فعال کارگرى براى ايجاد و يا کمک به ايجاد و پيگيرى ايجاد تشکل و يا اعلام تشکلى بيرون سوخت و ساز و مبارزات جارى کارگران تلاش ميکنند. اين بيان "کارگرى" سنت غير کارگرى چپ راديکال است.

ما با تشکيل کميته اعتصاب و صندوق اعتصاب و هر نهاد و کميته جانبى در ميان خود کارگران نه فقط معضلى نداريم بلکه خود راسا براى ايجاد آنها تلاش کرده ايم. مسئله اينست که بيانيه ياد شده تلاش کرد سنتى قديمى را احيا کند که به سنت ريش سفيدى مشهور است. اين سنت در شکل اساسى و اوليه خود عمدتا از رهبران کارگرى و معتمدين يک مرکز صنعتى تشکيل ميشد که مورد اعتماد کارگران بودند و در موارد مختلف بعنوان نمايندگان و سخنگويان کارگران ظاهر ميشدند. ممکن بود در مواردى کارگران پشت آنها به صف شوند و يا توسط مجمع شان به آنها راى دهند اما اين سنت اساسا به مناسبات قديمى ترى در جنبش کارگرى و روند شکلگيرى آن برميگردد. در مورد پتروشيمى حتى اين موضوع صدق نميکند. چون افراد کميته اعتصاب معلوم نيست چه کسانى اند٬ چه مکانى در ميان کارگران دارند٬ و اساسا بيشتر کارگران اعتصابى از وجود چنين کميته اى اطلاع نداشتند. درست مانند سنديکاهائى که اعلام ميشود و بنام يک مرکز صنعتى حرف ميزند اما کارگران مرکز مربوطه از وجود چنين تشکل فرضى اطلاع ندارند. اينجا ما بيشتر با روشهاى چپ غير کارگرى روبرو هستيم که تلاش ميکند ذهنيت خود را جاى پروسه واقعى متشکل شدن کارگران بگذارد. امرى که هيچوقت عليرغم نيت شريف اين و آن فعال کارگرى به نتيجه نرسيده است.

نکته مهمتر اينبود که اعلام کميته اعتصاب نه براى انجام وظايفى که به امر اعتصاب کمک کند بلکه آنطور که خودشان نوشتند٬ بعنوان گام اول براى متشکل شدن و ايجاد سنديکا بعنوان "هدف نهائى کارگران پتروشيمى" طرح شد. خوب٬ روشن است که اين ديدگاه تا چه حد هپروتى و به مبارزه کارگرى نامربوط است. اينها را گفتند که به کارگران بگويند طرف مجمع عمومى نرويد٬ خودتان تصميم جمعى نگيريد٬ نماينده انتخاب نکنيد٬ گزارش نگيريد٬ در مورد مذاکرات تصميم نگيريد٬ راى ندهيد و به سنت شورائى متکى نشويد. اينها را گفتند که هدف غائى کارگران را ايجاد سنديکا معرفى کنند٬ تلاش کارگر براى مطالبات اقتصادى اش را در قفسه "صنفى" طبقه بندى کنند و لاجرم سنديکا را ظرف مناسبى براى اينکار معرفى کنند. اين ديدگاه قديمى است و به اشکال مختلف در جنبش کارگرى وجود داشته است. ممکن است طرف خود را سوسياليست يا تروتسکيست و يا کمونيست و هرچه بنامد اما در اينکه کارگر را "صنف" ميداند و "فاقد آگاهى لازم براى دخالت در سياست" و لذا سنديکا را با "سطح آگاهى طبقه منطبق ميداند" تفاوتى ندارند.

نقد ما به ابن ذهنيت دترمينيستى٬ اين طبقه بندى ناموجه "صنفى و سياسى" آنهم در کشورى مثل ايران است که همه چيز توسط حکومت سياسى ميشود و هر اعتراض و مطالبه کارگرى بلافاصله با سد دستگاه سرکوب و قوانين "دفاع از امنيت ملى" برخورد ميکند. در کشورى که نفس اعتصاب "حرام" و تشکل مستقل ممنوع اعلام شده است اين فرمولبنديها زيادى کتابى و از ذهن مجرد برميخرد. کارگران کمونيست و سوسياليست ابدا مسئله را اينطور نميبينند. آنها در صف اول مبارزات جارى کارگران هستند و تلاش ميکنند موانع تشکل و اتحاد و بميدان اوردن کارگران را رفع کنند. براى هر تلاش و روياروئى ميدانند که بايد تا کجا پيش رفت٬ کجا قناعت کرد٬ کجا تهاجم کرد٬ چطور کارگران را متحد نگهداشت. آنها ميدانند چگونه با روشهاى آوانتوريستى و آنارشيستى تحت عنوان "راديکاليسم" و روشهاى راست و تملق قانون و مقامات حکومتى را گفتن تحت عنوان "کار قانونى" و "مبارزه صنفى و غير سياسى" مقابله کرد. اين لايه از کارگران سياست و شعار را براساس ذهنيت کمونيستى شان در متن يک اعتصاب طرح نميکنند بلکه براساس ميزان آمادگى و حفظ اتحاد کارگران و تقويت آن طرح ميکنند. اين سنت همواره تلاش ميکند شقه شقه کردن کارگر توسط کارفرما را ترميم کند٬ اتحاد طبقاتى را جاى اتحاد رسته اى و قسمتى و غيره بگذارد و با دخالت دادن کارگران در همه تصميم گيريها خود کارگران را به نياز متشکل شدن و متشکل ماندن برساند. براى کارگر پيشرو تبليغ تشکل چيزى نگفتن است. مسئله براى اين لايه از کارگران ظرائف ايجاد تشکل٬ حفظ خود و ارتقا اتحاد کارگران٬ تغيير شرايط واقعى به نفع کارگران٬ و در يک کلان پيشروى سنجيده جنبش کارگرى است.

اگر به نتايج پراتيک سنتهاى غير کارگرى٬ و حتى سنت قديمى سنديکاليستى نگاه کنيد٬ و آنها را با سنت مجمع عمومى شورائى مقايسه کنيد٬ کاملا روشن است که اتفاقا عمل راديکال اما پا رو زمين در قياس با سياست راست و رفرميستى از يکسو و چپ روى ويژه سنتهاى غير کارگرى از سوى ديگر٬ بهتر توانسته در امر متشکل کردن کارگران در مبارزات جارى و ايجاد تشکل کارگرى نتيجه دهد. سنتهاى مبارزاتى درون طبقه کارگر قديمى اند. اين سنتهاى مبارزاتى مقدم بر احزاب سياسى وجود داشته اند. احزاب سياسى اى که در ارتباطى تنگاتنگ با جنبش کارگرى اند انعکاسى از اين سنتهاى مبارزاتى اند. حزب ما به گرايش و سنت راديکال و کمونيست طبقه تعلق دارد و تلاش ميکند الگوهاى اين سنت کارگرى را مبناى تحرک و اتحاد طبقه کارگر کند و جرياناتى که به هر نحوى از سنديکاليسم دفاع ميکنند٬ حتى آنها که رابطه روشنى هم به اعتراض و مبارزه کارگرى ندارند٬ تمايلات اصلاح طلبانه و رفرميستى درون طبقه را نمايندگى يا منعکس ميکنند. زمانى حزب توده و سازمان اکثريت پرچمدار اين گرايش ناسيونال رفرميستى بود. امروز تعداد بسيار بيشترى به مدافع آشکار و پنهان اين سنت تبديل شدند. مهم نيست اسم و رسم آنها سوسياليست و يا انقلابى و يا کمونيست و يا هر چيز ديگر است. سياست واقعى بيان هويت واقعى آنهاست. *